کارگردان همدانی:
دوست دارم با هنرم به مردم نزدیک شوم نه با کارهای سخیف!
- توضیحات
- منتشر شده در دوشنبه, 22 آذر 1395 10:52
- نوشته شده توسط فرشته اکبری
احسان صدیقی فیلمساز و کارگردان همدانی که در کودکی آپارات با آن نگاتیوهای جادویی برایش يک رویا بود در روزهای اخیر برای فیلم ترانه شرقی در جشنواره بینالمللی فیلم رشد، تندیس بهترین کارگردانی را دریافت کرد. او که فيلمهای کوتاه زیادی ساخته و فیلم سینمایی «ترانه شرقی» و دو فیلم تلویزیونی دیگر به نامهای «روزهای سخت» و «گلهای سپید شمعداني» را در پرونده هنری خود دارد؛ همچنان آرزویش سینما و فیلمسازی بوده و هنوز هست. صدیقی، امروز پدریست که با دخترش از فیلم و قصه صحبت میکند و از نظراتش حیرتزده میشود. وی، اولین فیلم زندگیاش به نام «خانهای برای مورچهها» را در قالب انیمیشن که به گفته خودش یک صنعت بسیار بزرگ است را ساخت تا جایگاهش را بهعنوان کارگردان از دیگران جدا کند و با الگوبرداری از ابراهیم حاتمیکیا برای این تلاش کند که فیلمی بسازد که مخاطب دوست داشته باشد.
این گفتوگو که پیچ و خمهای فیلمسازی تا راههای دستیابی به موفقیت حوزه فیلمسازی از نگاه این هنرمند را شامل میشود؛ پیش رو دارید.
از نگاهتان به فیلمسازی برایمان بگویید؟
من سالها دنبال این بودم که فکر خودم را به دیگران نشان بدهم، چه میکنم چه دوست دارم و چه میخواهم بدست بياورم؟ اما با گذشت زمان و تجربه کردن اتفاقات فهمیدم که باید يک فکر جمعی و ایده بهتر را به همه نشان داد بنابراین تصمیم گرفتم کار گروهی انجام بدهم و رویای رنگ و نور که سالها همراهم بود من را سمت فیلم کشاند. احساس میکنم فیلمساز بودن اصلیترین مسئله من است.
آیا در رویاهای کودکیتان فیلمسازی را متصور بودید؟
دوران کودکی آرزوی داشتن آپارات را داشتم و بعد متوجه شدم این فیلمها هستند که آدمها را درگیر خودشان میکنند نه وسیله، آن روزها ویدئو خیلی کم بود و تازه آمده بود و به دلایلی در دسترس همه نبود آپارات با آن نگاتیوهای جادویی برای من یک رویا بود.
ميرفتم کنار مغازههای عکاسی وقتی فرد عکاس را میدیدم در نگاهم یک ژنرال بزرگ یا ناخدای کشتی میآمد که هزار سؤال از او دارم و هميشه با حسرت به دستها و اعمالش نگاه میکردم. دوست داشتم فیلم بسازم و این کار خیلی سختی بود حتی توان خرید دوربین سوپر هشت رو هم نداشتم، هرروز بیشتر اذیت میشدم تا اینکه آقای دزفولی مدیر مدرسه راهنمایی کشاورز یک روز همه بچهها رو غافلگیر کرد و یک فیلم سینمایی با آپارات برایمان نمایش داد، تمام مدت زمان فیلم نگاهم به آقایی که همراه آپارات آمده بود، فیلم «بلمی بهسوی ساحل» از مرحوم رسول ملاقلیپور بود، دنيای جديدم را شناختم و با توجه به شرایط موجود که تازه جنگ تمام شده بود تصمیم گرفتم درباره این موضوع فیلم بسازم چون بسیار زیاد تحت تأثیر بودم؛ از خانواده و دوستان که عزيزانشان را از دست داده بودند تا همکلاسی خودم که با کتانی خونی دیده بودمش.
از شرایط سخت کارگردان شدن در آن روزها، ساخت نخستین فیلمتان و آشنایی با سینمای جوانان همدان بفرمایید؟
فیلمسازی اساساً کار گروهی است و آن زمان برای من کارگروهی کردن از مبارزه تنبهتن سختتر بود همه ميخواستند کارگردان باشند و این خیلی سخت بود
بالاخره به این نتیجه رسیدم که باید تنها فیلم بسازم، انیمیشن «خانهای برای مورچهها» را به صورت تک فريم ساختم؛ داستان سادهای بود و اولین فیلم زندگی من.
کارگروهی کردن نیاز به شور و شعور جمعی دارد اولین گام حضور در گروه تعیین جایگاههاست؛ در فضای مدرسه این جایگاهها به لحاظ هم سن بودن و همرده بودن زیاد معنی ندارند بنابراین فیلم اول را ساختم تا جایگاهم را به عنوان کارگردان از دیگران جدا کنم و بعد با مشکلات زیاد، فیلم ساختم تا اینکه با سینمای جوان همدان آشنا شدم و دنیای ذهنی من بیشتر شکل گرفت، مرحوم آقای مصطفی دیویجینی مدیر آنجا بود؛ روزی که برای اولین بار رفتم پیش ایشان آقای جوانی از اتاق خارج شد و دیویجینی گفت ببین باید شبیه این آقا بشوی و آن آقا سالها بعد یکی از فیلمسازان معروف شد.
آیا سینمای جوانان همدان همان فصل جدید برای سینماگر شدن شما بود؟
فیلم اولم به صورت آماتور یا نیمه آماتور در سینمای جوان سال 74 ساختم و باوجود آدمهای مهم و اساتید آن روز انجمن دنیا، فیلمسازی هم راحتتر و هم سختتر شده بود از طرفی تکنیک را داشتم یاد میگرفتم و از طرفی جهانبینی جدید مرا ترسانده بود که واقعاً این فیلمسازی همان روياي کودکی تو بوده است؟ بههرحال آدمها مقاطع مختلفی در زندگی دارند اما من احساس میکنم بهجز دوران کودکی من فقط یک مقطع مهم داشتم و آنهم آرزوی سینما و فیلمسازی بوده و هنوز هست.
الگوی شما رسیدن به جایگاه چه فرد یا افرادی بودند؟
الگوهای زیادی داشتم از سینماگران آن وقت انجمن همدان و سینماگران جدی ایران تا نمونههای اروپایی و آمریکایی اما همواره الگو اخلاقی و حرفهای سینمای من ابراهیم حاتمی کیا است
آیا در این زمینه تحصیلات دانشگاهی دارید؟ یا دورههای خاص؟
متأسفانه دوران ما کنکور سختتر از امروز بود و من تحصيلاتم متفاوت از علاقهام شد، مهندسی مکانیک در دانشگاه آزاد اسلامی خواندم؛ بعد در مقطعي دوباره به سمت معماری رفتم اما هیچوقت نتوانستم هنر به معنای رشته تحصیلی بخوانم. من چند افتخار در زندگی سینماییام دارم آنهم گذراندن دوره یک هفتهای خدمت مرحوم کیارستمی و در مقطع دیگری خدمت مستندساز بزرگ جناب اصلانی بودم.
به نظر شما از فیلمسازان جوان همدانی حمایت میشود یا اینکه آنان برای تحقق آرزوی فیلمسازی باید متکی به خود بود و در این راه قدم بگذارند؟
نميدانم چه واژهای باید انتخاب کنم، اما در کشور ما هیچوقت هیچ فیلمسازی به معنای رشد حمایت نشده. هستند فیلمسازانی که اساساً کارشان تولید سفارشهای دیگران است اما هیچ ارگان مرتبط با سینما وقت و هزینه بابت تربیت فیلمساز به معنای حرفهای نکرده است.
در مورد میزان رضایتتان از مسیر طی شده و برنامههای کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدتتان بگویید؟
شک نکنید که من فقط فیلمسازی را بلدم. من هیچوقت به این شکل درباره سینما فکر نکردم همیشه دوست داشتم فیلمی بسازم که مخاطب دوست داشته باشد و به آن ایده احترام بگذارد، تلاش میکنم در حال کار کردن فکر کنم، که چه اتفاقی دارد رخ میدهد، من کجا ایستادهام و البته نميشود گفت موفق بودم اما آرزوی من موفقیت در پرده پر از رنگ و نور سینما است.
این سؤال همیشه مطرح هست که با وجود برخورداری از استعدادهایی ارزشمند، چرا سهم هنرمندان همدانی در کارهای ملی فیلمسازی کم است؟
حرف دل ما را هم زدید من سالها پیش به دعوت یک مجموعه فرهنگی بسیار بزرگ فیلمی برای سردار شهید حاج ستار ابراهیمی ساختم و از همان وقت تلاش کردم اولین فیلم سینماییام درباره حاج ستار باشد اما نشد، امروز که سردار شهید همدانی به عنوان قهرمان ملی ما است و به همین دلیل افتخار میکنم به همدانی بودن خودم آرزو دارم فیلمی از چند روز کاری ایشان بسازم.
از کجا و در چه سالهایی و با چه فیلمی نقطه عطف در زندگی فیلمسازی شما بود؟
فکر کنم فیلمسازی با همه کارهای دنیا متفاوت باشد یعنی هیچوقت نميتوانیم بگويیم خوب دیگر من فیلمساز شدم تمام چون تا زمانی که فیلم بسازي فیلمساز هستی و اگر این رشته پاره بشود تبدیل به عنوان دیگری میشوی مثلاً میگویند فلانی که یک زمانی فیلم هم ساخته، خود فرد مهمترین عامل در فیلمساز شدن است اگر بخواهد میشود و اگر نه این قصه تمام است.
باید زمینه پرتاب در فکرت باشد یعنی نميتوانی بنشینی فکر کنی که آیا من فلان جایزه را گرفتم بهتر شد یا نه؟ این آمادگی درونی توست که فریاد میزند به کدام سمت بروی و چه بکنی، چه بسا فیلمسازانی که جلوتر از من بودند و هیچوقت ادامه ندادند و تبدیل به کارمند و کاسب و اینها شدند.
لطفاً به مشکلات و سختیهای فیلمسازی اشاره بفرمایید؟
فیلمسازی برعکس ظاهر زیبایی که دارد بسیار سخت است شما در دمای زیر صفر و بالای فلان درجه باید در هوای آزاد باشی با تمام مسائل شخصی باید سر صحنه حس متفاوتی داشته باشی از ساعات اولیه صبح تا انتهای شب کار کنی وسایل خیلی خشنی مثل پروژکتور و انواع پایهها را حمل کنی، در شغل من هیچوقت نمیتوانی کتشلوار بپوشی و پشت میز بنشینی،
شناخته شدن با مشهور شدن دو مسئله متفاوت است؛ جامعه سینمایی برعکس ظاهرش بسیار کوچک است اما این جامعه بزرگ مردم شهر و کشور است که باید به گوششان آشنا بیایی، تلاش میکنم با کار هنری خودم را به خانوادههای ایرانی نزدیک کنم نه با کارهای سخیف.
خارج از مشکلات این کار حرفه ارزشمند به سنگ اندازیها و ناهماهنگیهای آسیب زنندهای در این مسیر بپردازید؟
سالها پیش میخواستم فیلمی بسازم درباره یک مقطع تاریخی؛ آقایی که خیلی با نفوذ بود و احتمالاً هنوز هم هست صراحتاً گفت این موضوع در حد اندازه امثال تو نیست، من به سن خودش که فکر کردم دیدم زمانی که به جنگ رفته، او هم در حد اندازه فرماندهی و حتی سرباز معمولی نبوده اما زمان آنها کسانی اعتماد کردند و حالا جواب اعتمادشان را گرفتند موضوع این است که امروز کمتر به فیلمسازان جوان اعتماد میکنند.
به طور مشخص در مورد بایگانی شدن فیلم «ترانه شرقی» و آغاز پخش جشنوارهای آن بفرمایید؟
ترانه شرقی، فیلم بسیار شریفی است از رابطه عاشقانه یک زوج سالخورده، که با عشق در کنار هم زندگی میکنند. با وجود همه مجوزهای لازم متأسفانه هنوز نتوانستيم فیلم را به نمایش دربياورم، جشنواره فیلم رشد تخصصیترین جشنواره فیلم در زمینه آموزشی و تربیتی است، خوشحال هستم بابت این ماجرا که امروز جایزهای شریف به فیلم داده شده است.
متأسفانه رسانه ملی کمترین نقش را در خانوادهها دارد و هنوز آقایان در خواب خرگوشی به سر میبرند هنوز مرکز همدان به امثال کارگردانان همدانی فضای لازم را نمیدهد تا درباره فرهنگ شهرشان تولید اثر کنند، جدیداً شنیدم از اردبیل فیلمساز آوردند تا برای ما همدانیها، درباره استانمان فیلم بسازد، دستشان درد نکند.
جشنوارهها همیشه به لحاظ تبادل تجربه مهم بوده و هست و فکر نمیکنم میزان فیلمساز بودن کسی را تعیین کنند، فضایی است که فیلمسازان با جهان درونی هم آشنا بشوند و زندگی کنند تجربیاتی را که شاید کسب نکرده باشند، من جشنوارههای متعددی حضور داشتم و هر کدام برایم کوله باری است، پخش جشنوارهای فیلم «ترانه شرقی» را از سپتامبر 2016 آغاز کردیم به امید دیده شدن.
چند فیلم در پرونده فیلمسازی شما هست و نزدیکترین کار پیش روی شما چیست؟
من فيلمهای کوتاه زیادی ساختم، همچنین فیلم و مجموعه مستند اما فیلم سینمایی اولينش همین «ترانه شرقی» است به علاوه دو فیلم تلویزیونی دیگر به نامهای «روزهای سخت» و «گلهای سپید شمعداني». فیلمنامهای به نام « توده ابر قارچی» دارم درباره چند کارگر یک کارخانه است در چند کیلومتری تهران که چندوقتی است درگیر آماده کردن برای تولید است امیدوارم شرایط بهخوبی پیش برود و بتوانم در زمستان امسال فیلم جديدم را تولید کنم.
در مورد چهل و ششمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم رشد، و کسب تندیس سیمین بخش فیلم داستانی بلند در بخش بینالملل در روزهای اخیر؛ بفرمایید؟
خوب جشنواره رشد هم یادآور دوران کودکی است که مدرسه چه ميخواستيم و چه نمیخواستیم برای دیدن فیلم به سینما میبردنمان و من البته لذت میبردم اما برای خیلیها جذاب نبود، جشنوارهای قدیمی با اهداف آموزشی، که لطف خدا بود و فیلم من دیده شد، توانستم تندیس بهترین کارگردانی بخش بینالملل که 17 کشور در این دوره حضور داشتند را دریافت کنم.
این روزها شاهد ساخت مجموعه علل البدل توسط آقای سیروس مقدم هستیم؛ این موضوع در فیلمسازی استان چه تأثیری داشته و چطور باید از این فرصت بهره برد؟
همدان درزمینه کارهای هنری در زمان استانداری آقای دکتر مرادی واقعاً حرف اول را در کشور میزد چندین فیلم سینمایی تولید شد، جشنواره فیلم کودک به همدان آمد اما دیگران نتوانستند این شرایط را حفظ کنند و همهچیز از دست رفت. درباره سریال پایتخت هیچ صحبتی ندارم چون اساساً این آقایان توان ادامه در شهرهای شمالی کشور را نداشتند حالا به اجبار باید کوچ میکردند که مظلومتر از استان تاریخی ما پیدا نکردند و باید عرض کنم نميدانم در زمان پخش سریال آقایان که پز حضور این سریال را در همدان ميدادند پاسخگو خواهند بود یا نه. اینکه نام همدان به هر شکلی روی زبان باشد را نمیفهمم. تجربه سریال پایتخت در شمال کشور ناخوشایند بود برای ما دستاوردی نداشته که قطعاً بار منفی خواهد داشت اما باید منتظر بمانیم و ببینیم چه اتفاقی خواهد افتاد نمیشود زود قضاوت کرد، درباره بازیگران مطرح میخواهم سؤال کنم؛ آیا این دوستان کارگاه بازیگری برای هنرمندان همدانی گذاشتند؟ آیا با بچهها تبادل نظر داشتند؟ یا صرفاً به عکس سلفی بسنده کردند!
مهمترین درسی که از فعالیت در این حوزه آموختید چه بوده که مایل باشید آن را با علاقهمندان این حوزه به اشتراک بگذارید؟
مهمترین نکتهای که تا به امروز یقین پیدا کردم، تمرکز بروی کاری است که با فکر درست انجام بشود، در فیلمسازی تنها ساختن فيلم است که به فیلمساز کمک میکند، پول و قدرت هیچ نقشی ندارند.
کلام پایانی؟
انگیزههای ادامه فیلمسازی با این همه مشکلات یک مسئله بود حمایتهای بیدریغ همسرم که پای تمام سختیها ایستاده و انگیزهای که دخترم برایم ایجاد کرد. با دخترم خیلی اوقات درباره فیلم و قصه صحبت میکنم و نظرهایی میدهد که حیرتزده میشوم با اینکه ایشان شش ساله است؛ در کل هر اتفاقی یک انگیزه مهم میخواهد که فکر میکنم همسر و دخترم بهترینها برای من هستند. امیدوارم روزی کنار هم در همدانی حضور داشته باشیم که محلههای قدیمیاش حفظ شده، باغهای زیبا جایشان را به بلوکهای سیمانی نداده، خیابانهای قدیمی مرمت شوند و تاریخ شهر برای مردمانش مهمتر از گذشته باشد.
و در پایان باید بگویم؛ قهرمانان واقعی و کسانی که ميشود به آنها باليد شهدا دفاع مقدس هستند و مدافعان حرم، اینها واقعیتهای زندگیاند.
گفتگو: معصومه علیزاده